How to Create the Right Environment for Students to Develop a Growth Mindset
چگونه میتوان محیط مناسبی برای پرورش چارچوب فکری بالنده دانش آموزان ایجاد کنیم
نویسندگان : تیم کلاین و بل لیانگ( Belle Liang & Tim Klein)
AUGUST 2, 2022
اقتباس : منا مهدوی پور
اگر فرهنگ مدرسه محیطی مناسب برای پرورش «چارچوب فکری بالنده» را فراهم نکند، نباید انتظار داشت که دانش آموزانی با چنین چارچوب فکری در آن مدرسه پرورش یابند.
زمانی که کتاب «چارچوب فکری» نوشته کارول دوئک در سال 2006 منتشر شد، تغییری اساسی در نگرش به پرورش جوانان ایجاد کرد. این کتاب بیش از دو میلیون نسخه فروخت و سازمانهای متعددی برای ترویج آموزههای آن تاسیس شد، و میلیونها دلار از سوی دولتها و نهادهای خیریه برای پیشبرد راهکارهای آن سرمایهگذاری شد.
میلیونها نفر به نظریه اصلی کتاب “چارچوب فکری” ایمان آوردند که باور افراد درباره تواناییهایشان تاثیر مستقیم بر عملکرد و موفقیت آنها در مدرسه و زندگی دارد. به عنوان مثال، کسانی که باور دارند که هوششان می تواند رشد داده شود («چارچوب فکری بالنده») عملکرد بهتری نسبت به کسانی دارند که آن را ذاتی و تغییر ناپذیر می دانند («چارچوب فکری ثابت»). به عبارت دیگر، موفقیت وابسته به این است که «آیا باور دارید میتوانید موفق باشید یا نه».
اما متأسفانه برنامههای ترویج «چارچوب فکری بالنده» تا کنون نتایج چشمگیری در کیفیت تحصیلی دانشآموزان ایجاد نکردهاند. مطالعات گسترده انجام شده نیز مشخص کرده اند که اِعمال تغییرات مرتبط با ترویج «چارچوب فکری بالنده» به بهبود نتایج تحصیلی دانشآموزان منجر نشدهاند. واضحا این عدم توفیق به دلیل آن نبوده که نظریه «چارچوب فکری بالنده» از اساس نادرست بوده، بلکه به دلیل پیاده سازی ناکارآمد آن بوده است.
در این نوشتار خواهیم دید که چگونه تا کنون برنامههای پرورش «چارچوب فکری بالنده» تمام تمرکز خود را بر تغییر ذهنیت دانشآموزان گذاشتهاند و از توجه به محیطهای یادگیری که میتوانند موفقیت را تقویت یا محدود کنند، غافل مانده اند.
در واقع ما از دانشآموزان خواستهایم که «چارچوب فکری بالنده» را در محیط های آموزشی فرا بگیرند که در آنها به «چارچوب فکری ثابت» بها و ارزش داده میشود. این موضوع شبیه به این است که بخواهید فوتبالیست در زمین والیبال تربیت کنید. اگر میخواهیم دانشآموزان چارچوب فکری خود را تغییر دهند باید محیط های یادگیری آنها را هم آماده کنیم و برای این منظور نیاز است بسیاری از اهداف، قوانین و بازخوردهایی که تشکیل دهنده محیط آموزشی ما می باشند را بازنگری کنیم.
آموزش مبتنی بر «چارچوب فکری ثابت»
امروزه دانشآموزان در سیستمی آموزش می بینند که اهداف، قوانین و بازخوردها به گونه ای طراحی شده اند که «چارچوب فکری ثابت» را تشویق میکنند و پاداش میدهند.
اهداف ثابت:برنده شدن همه چیز است. در بسیاری از سیستم های آموزشی اهدافی ثابت توسط دولت ها تعیین و به مدارس و معلمان ابلاغ می شوند. به عنوان مثال، اهداف درس ریاضی برای یک کلاس و رشته خاص کاملا تعریف شده است و از معلمان انتظار می رود همه دانش آموزان خود را به آن اهداف ثابت و تعیین شده برسانند.
این اهداف غالباً بر منافع جامعه متمرکز هستند و نه بر علایق و اولویتهای دانشآموزان، که این امر بر آموزش و یادگیری آنها تاثیر منفی میگذارد. نکته حائز اهمیت این است که در این سیستمهای آموزشی، حتی اگر دانشآموزان از «چارچوب فکری بالنده» برخوردار باشند، تا زمانی که کاربرد و اهمیت آموزههای مدرسه در زندگی و دستیابی به علایق و اهدافشان را نبینند، تمایلی به تلاش بیشتر در مدرسه نخواهند داشت.
یک مشکل اساسی دیگر در سیستم هایی رخ می دهد که آموزش و یادگیری به عنوان یک رقابت برای ورود به دانشگاههای “نخبه” تلقی می شوند. چنین رویکردی این باور زیانبار در ذهن دانشآموزان را تقویت میکند که یادگیری و آموزش لوازم رقابتی بیرحمانه برای پیروزی در مسابقه ای است که در آن تنها عدهای اندک پیروز میشوند و اکثریت شکست میخورند.چنین باوری در ذهن دانش آموز، اساس «چارچوب فکری بالنده»، که بر تلاش و نه موفقیت های مقطعی تأکید دارد را مورد چالش قرار میدهد.
قوانین تعریف شده ثابت: بازی ناعادلانه است. سیستمهای آموزشی سنتی و رایج مملو از قوانین ثابت هستند. شما باید مطالب مشخص و ثابتی را در مدت زمانی معین و با استفاده از روشهای تعیین شده ای یاد بگیرید. در اینگونه نظام های آموزشی، همه تلاش شاگرد، معلم و مدرسه، متمرکز بر موفقیت دانش آموزان در امتحان های استاندارد و سراسری است که برای عبور آنها از یک مقطع تحصیلی به مقطع دیگر و یا ورود به دانشگاه برگزار می شوند.
اهمیت بیش از اندازه به امتحانهای استاندارد، این نتیجه تاسف بار را دارد که موفقیت دانش آموز وابسته به مطالعه شب امتحان و یادگیری مهارتهای پاسخگویی سریع به سوالات رایج امتحانی میشوند و نه به صرف وقت برای عمق بخشیدن و ماندگار کردن مطالب مورد یادگیری. امتحانهای استاندارد که در مقاطع مشخص زمانی گرفته می شوند و امکان تکرار آنها به راحتی وجود ندارد، تخریب کننده «چارچوب فکری بالنده» هستند که یکی از اصول آن اینست که دانش آموز با صرف زمان و تلاش بیشتر میتواند به اهداف یادگیری برسد.
نکته دیگر درباره سیستم های آموزشی مبتنی بر قوانین ثابت اینست که آنها ماهیتا قادر به ارتقای یادگیری در همه دانش آموزان نیستند و تنها زمینه ساز رشد عده ای از دانش آموزان را فراهم میکنند و باعث عقب افتادگی عده ای دیگر از دانش آموزان میشوند. برای مثال قوانین بازی بسکتبال با حلقه ای که در 3 متری قرار دارد، به موفقیت بازیکنانی که قد بلندتری دارند می انجامد. در همین باره، مطالعات نشان داده که ارزیابی های استاندارد به زیان دانش آموزان کم برخوردار تر است.
بازخورد ثابت: در هر فعالیت هدفمندی «بازخورد» به اطلاعاتی گفته میشود که نشان دهد در مسیر درست برای رسیدن به هدف و یا کسب موفقیت گام برمی داریم یا نه. در نظامهای آموزشی رایج، بازخورد عمدتاً از طریق نمرات کسب شده در آزمون ها به دانش آموز منتقل میشود. اگر شما نمره خوبی بگیرید یعنی در مسیر درستی قرار دارید وگرنه باید مسیر خود را تغییر دهید. در اغلب این سیستم ها نمرات بعنوان ملاکهای تعیین صلاحیت، مثلا برای ورود به مدارس و دانشگاه های خاص نیز مورد استفاده قرار میگیرند. این امر باعث میشود تا نمرات کاربرد دیگری نیز برای “ایجاد انگیزه” در دانش آموزان پیدا کنند. تمام این ویژگیها باعث میشوند تا توجه و تمرکز دانش آموزان بیشتر بر نتیجه متمرکز شود («چارچوب فکری ثابت»)و نه بر فرایند یادگیری («چارچوب فکری بالنده»).
بعنوان مثال توجه به نمره باعث میشود دانش آموز به روشهایی از مطالعه و یادگیری روی آورد که معمولا باعث یادگیری سطحی و زودگذر می شوند (مانند مطالعه شب امتحان و روشهای تست زنی). بسیاری از دانش آموزان نیز از یادگیری مطالبی که به یادگیری عمیق تر آنها کمک میکند ولی بر نمره آنها تاثیر ندارد یا آن را به مخاطره می اندازد پرهیز میکنند. یک مشکل دیگر استفاده از نمره به عنوان یک عامل انگیزشی بیرونی آنست که
کاربرد محدودتر و پر عوارض تری نسبت به ، مثلا برای یادگیری عمیق یک موضوع جدید دارند.برای آنکه «چارچوب فکری بالنده» کارایی خود را پیدا کند، لازم است از سیستم های آموزشی که بر اساس قواعد ثابت بنا شده اند اجتناب کنیم. حل این معضل کارول دویک را بر آن داشت تا نسخه ویرایش شده کتابش درباره «چارچوب فکری بالنده» را منتشر کند و در آن چارچوب فکری بالنده “کاذب” را مذمت کند و بگوید: “مسئولیت ما ایجاد بستری است که در آن «چارچوب فکری بالنده» می تواند شکوفا شود”. به عبارت دیگر، دانشآموزان زمانی «چارچوب فکری بالنده» را انتخاب خواهند کرد که ما محیطی را برای آنان ایجاد کنیم که همسو با پرورش «چارچوب فکری بالنده» باشد. اخیرا پویشی نیز برای ترویج «چارچوب فکری بالنده» با هدف اشاعه روشهای تدریس ، برای ترویج فرهنگهای «چارچوب فکری بالنده» براه افتاده است.
همانطور که در کتاب چگونه مسیر زندگی را انتخاب کنیم: علم جدید برای پیدا کردن راه خود در تحصیل، در شغل و فراتر از آن، به آن اشاره می شود، مدارس و سایر سیستم ها می توانند با تغییر اهداف، قوانین و بازخوردهای خود، طرحی نو برای تقویت فرهنگ رشد اتخاذ کنند. در ادامه نحوه انجام این کار را توضیح میدهیم.
اهداف بالندگی: واقع گرایانه و قابل درک
برای گسترش فرهنگ بالندگی ، لازم است اهداف نظام آموزشی دانش آموز محور باشد. کلاس های درس باید برای هر دانش آموز و بر اساس علایق و توانایی های او معنا دار باشند تا ارزش آنچه را که یاد می گیرد بهتر درک کند.
در یک فرهنگ بالنده، هنگامی که دانش آموز می پرسد، “چه زمانی از یادگیری این مطالب درسی در زندگی واقعی استفاده خواهم کرد؟” معلمان می توانند پاسخی قابل درک برای دانش آموز و بر اساس تجربیات شخصیشان ارائه دهند. برای آنکه دانش آموزان مشتاق فراگیری آنچه که به آنها آموزش داده می شود باشند لازم است درک کنند که چگونه اهداف آموزش میتواند بر اهداف شخصی آنها تاثیر بگذارد.
برای برخی از مربیان و معلمان، به ویژه کسانی که مطالب دروس خود را بسیار تخصصی میدانند، این موضوع شاید غیرممکن به نظر برسد. چگونه یادگیری مهارت هایی مثل تجزیه و تحلیل توابع، نوشتن یک مقاله پنج پاراگرافی و غیره را میتوان به اهداف شخصی دانش آموزان مرتبط کنیم ویا تاثیر این آموزش های تخصصی را بر اهداف شخصی دانش آموزان نشان دهیم.
مرتبط کردن محتوای درسی با اهداف هر دانش آموز، نیازمند آنست که به دانشآموزان کمک کنیم تا درباره چرایی لزوم یادگیری مهارتهای مورد یادگیری، خودش تفکر کند. به عنوان مثال درک کند که تجزیه و تحلیل توابع در حساب دیفرانسیل و انتگرال به درک بهتر از چرایی و چگونگی تغییرات در طول زمان، درباره پدیده های مورد علاقه اش، به او کمک میکند. همچنین نوشتن یک مقاله می تواند به او کمک کند تا نظر خود را درباره موضوعی که مورد علاقه اش میباشد بهتر بیان کند و مهارت هایی برای متقاعد کردن و استدلال کردن دارد را به وی بیاموزد.
اگر از هر دانشآموزی بپرسید: آیا میخواهی در بیان ایدهها و نظرات خود بهتر شوی؟ ناگهان، وظایف بهظاهر نامربوط، بهطور شخصی معنادار میشوند. ارتباط دادن بین محتوای آموزشی و ارزش شخصی آن برای دانشآموزان، هدف یادگیری را از اهداف «دیگران» به اهداف «من» تغییر میدهد.
تدوین اهداف آموزشی مرتبط و معنادار برای دانش آموزان نیز تضمین می کند که نتایج یادگیری فراتر از کلاس درس برای دانش آموزان باقی خواهد ماند. این اهداف باید بر توسعه مهارت های ماندگارتری برای دانش آموزان تمرکز کنند تا دانش اموزان ارزش و فایده آموزش را نه تنها در مدرسه بلکه در کار و زندگی خود نیز ببینند. تبدیل شدن به فردی که به راحتی میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و دارای یک تفکر نقاد و جستجوگر میباشد در واقع یک فرایند مادام العمر است. بنابراین مهارتهایی که در مدرسه در این موارد آموزش داده شوند، دارای ارزش ماندگار و کاربردهای متنوعی می باشند.
هنگامی که اهداف آموزش با اهداف شخصی و منحصر به فرد هر دانش آموز هماهنگ باشند، آن دانش آموز موفق تر عمل خواهد کرد و در نتیجه کلاس و یا فضای یادگیری نه تنها فرهنگ «رشد» را ترویج می کند، بلکه به دانش آموزان نیز انگیزه می دهد تا سخت تر کار کنند و عملکرد تحصیلی خود و همچنین رابطه با معلمان و همکلاسان خود را بهبود بخشند. برای تدوین اهدافی که تقویت کننده «چارچوب فکری بالنده» باشند، مربیان میتوانند این سوالات را از خود بپرسند: چه چیزی را میخواهم به دانشآموزانم یاد دهم که بعد از کلاس درس مرتبا از آن استفاده کنند، و البته آن چیز برای دانش آموزان نیز مهم باشد؟ مهمترین چیزی که پس از شرکت در این دوره آموزشی در آینده بدرد دانش آموزان بخورد و یا در آینده آنها تاثیر گذار باشد چیست؟
قوانین رشد: راهنما باشید، نه داور
هنگامی که دانش آموزان درک میکنند آنچه یاد می گیرند چه ارزشی دارد، برخورد آنها با قوانین کلاس تغییر می کند. قوانینی که منجر به رشد میشوند انعطاف پذیر و دعوت کننده به کنش هستند، نه محدود کننده و بازدارنده. این قوانین به دانش آموزان می گویند که چه کاری می توانند و باید انجام دهند، نه آنچه را که نمیتوانند و نباید انجام دهند.
داوران قوانین را اجرا میکنند و دانش آموزان را به دلیل پیروی نکردن از قوانین جریمه می کنند. در مقابل، افراد راهنما دانش آموزان را قادر می سازند تا از قوانین برای ارتقای یادگیری استفاده کنند. در واقع، هنگامی که دانش آموزان در کلاس درس انگیزه جدی برای یادگیری داشته باشند، تلاش آنها محدود به کسب نمره بهتر در آزمون ها نمیشود بلکه در جهت تسلط بیشتر بر مهارتهای مورد آموزش و تعمیق مطالب یادگرفته شده صرف خواهد شد که لازمه آن تلاش بیشتر در مواجهه با چالش ها، عدم دلسردی پس از شکست و جستجو برای چالشهای یادگیری میباشد. به عبارت دیگر، دانش آموزان از قوانین استقبال خواهند کرد اگر آن قوانین با نشان دادن راه به رشد و یادگیری آنها کمک کنند.
قوانینی که مروج «چارچوب فکری ثابت» می باشند، مانند جریمه کردن دانش آموزان برای دیر رسیدن به کلاس و یا تاخیر در تحویل تکالیف خانه، فقط به دانش آموزان می گویند که چه کاری را باید یا نباید انجام دهند، اما توضیح نمیدهند که چرا این قوانین مهم هستند یا چگونه به یادگیری دانش آموزان کمک می کنند.
این در حالیست که قوانین مروج «چارچوب فکری بالنده» توضیح می دهند که چرا یک قانون وجود دارد، برای مثال توضیح میدهیم که: «دانش آموزان خوشحال تر و موفق تر هستند زمانی که روابط قویتری با همکلاسان و معلمان خود ایجاد می کنند. بنابراین هر روز قبل از شروع کلاس زمانی را برای صحبت با یکدیگر اختصاص دهید و برای این منظور لازم است تا ۱۵ دقیقه زودتر از شروع کلاس در مدرسه باشید تا بتوانید بدون تاخیر سر کلاس درس حاضر شوید.» چنین قوانینی توضیح میدهند که چگونه میتوانند به پیشرفت دانشآموزان کمک کنند، برای مثال میگوییم: «دانشآموزانی که در این کلاس خوب عمل کرده اند، هفتهای ۶۰ تا ۹۰ دقیقه وقت گذاشتند تا تکالیف خود را بهموقع انجام دهند. پیشنهاد میکنم کارهای درسی خود را در ساعات حضور من (سهشنبهها و پنجشنبهها از ساعت ۱۲ تا ۲ بعدازظهر) انجام دهید تا در صورت نیاز به کمک، بتوانید با من تماس بگیرید. اگر این زمانها با برنامه شما هماهنگ نیست، در هفته اول کلاس گروههای مطالعه تشکیل میدهیم تا مشکلاتتان را به صورت گروهی حل کنید.»
قوانین رشد دهنده «چارچوب فکری بالنده» رشد نه تنها رویکردهای یادگیری متفاوتی را ارائه می دهند (مانند کار در گروه و حمایت متقابل افراد از یکدیگر)، بلکه تبعات شکست را نیز تغییر میدهند. این قوانین به دانشآموزان نشان میدهند که در هنگام مواجهه با مشکل و یا شکست چه کاری باید انجام دهند، بعبارتی این پیام را میرسانند که: «مسئله این نیست که آیا در این کلاس دچار مشکل میشوید یا نه، بلکه «مسئله این است که زمانی که با مشکل مواجه شدید چه باید انجام دهید.»
مربیان نیازی به ایجاد قوانین رشد دهنده به شکلی یک طرفه و یک جانبه ندارند. آنها می توانند این قوانین را از طریق توافقات گروهی با دانش آموزان خود ایجاد کنند.
هنگام ایجاد قوانین یا توافقات کلاس درس (به عنوان مثال، برنامه درسی یا توقعات معلم در کلاس درس)، مربیان می توانند این موارد را در نظر بگیرند تا قوانینی رشد دهنده وضع کنند: آیا قوانین ما بر کارهایی که دانش آموزان باید انجام دهند متمرکز است یا کارهایی که نباید انجام دهند؟ آیا این قوانین، راهبردهای یادگیری متنوعی به دانش آموزان ارائه می دهند؟ آیا آنها به دانش آموزان می گویند که وقتی با مشکلی روبرو میشوند چه کاری میتوانند انجام دهند؟ آیا قوانین ما به موفقیت همه دانش آموزان کمک می کنند؟
بازخورد رشد : مربی باشید، نه منتقد
چه بخواهیم چه نخواهیم، در اکثر مدارس، توجه و اهمیت دهی به نمرات به این زودی ها از بین نمی روند. بنابراین، چگونه می توان از نمرات برای ترویج «چارچوب فکری بالنده» استفاده کرد؟
رویه نمره دهی را معنا دار کنید، نه اینکه صرفا جهت اطلاع باشد . برای مثال به جای ارائه یک حرف یا عدد به عنوان نمره به دانش آموز، بازخوردی مفید و آگاهی بخش در مورد آنچه وی به خوبی انجام می دهند و یا مواردی که می تواند در آن بیشتر پیشرفت کند ارائه دهید. و البته ضروریست راهکارهای مختلفی را برای کمک و توانمند کردن دانش آموز برای غلبه بر مشکلات یادگیری نیز به او ارائه کنید.
در حالی که یک منتقد بر روی ایرادات و ضعف ها تمرکز می کند، یک مربی خوب با ارائه بازخورد به موقع، به بازیکنان خود کمک میکند تا با تغییر تکنیک و اصلاح استراتژی خود بهتر عمل کنند. مربیان می توانند با ارائه بازخوردهای سازنده و تاثیر گذار، به جای توقف در بازخوردی ارزیابانه، نقش خود را از منتقد به مربی تغییر دهند.
در طراحی نحوه بازخورد و یا سیستم نمره دهی، معلمان می توانند موارد زیر را در نظر بگیرند: چگونه بازخورد و نظر من می تواند به رشد دانش آموزانم کمک کند؟ چگونه می خواهم دانش آموزانم از نمرات من برای بهتر شدن استفاده کنند؟ آیا نمرات من تلاش های دانش آموزانم را برجسته میکند و پاداش میدهد؟ یا نتایج آنها را؟ آیا بازخوردهای من مشوق تلاش پیوسته دانش آموزانم میباشد؟
مواهب پرورش «چارچوب فکری بالنده» به همان اندازه مهم و با ارزش است که همواره بیان شده است. اما زمان آن فرا رسیده است که رقابت های ترویج دهنده «چارچوب فکری ثابت» را به فرهنگی که شکوفا کننده «چارچوب فکری بالنده» است تبدیل کنیم. البته این امر آسان نخواهد بود، اما فراموش نکنیم که انجام هر ماموریت والا و با ارزشی مخاطرات خود را دارد.